سلام!
من حافظ شناس یا قرآن پژوه و یا مدرس و دانشجوی ادبیات نیستم. من فقط یک انسانم که با امکاناتی که دارم مروری بر اشعار حافظ داشتم. نه بطور کلی بلکه بطور موضوعی. مثلا بدنبال یک واژه گشتم تا بفهمم در ذهن حافظ چه میگذشته. هرچند چندان موفق نبودم اما با اشعاری روبرو شدم که خیلی برام جالب بود (و تاثیر گذار)
حافظ و حافظ پژوهان
چند شعر حافظ رو مرور کردم و به اشعاری از امام علی(ع) به شکل رمز (طالع که ابجد 110 داره که معروفه به عدد امام علی(ع) که آن هم110 است) و غیر رمزی (ارادت حافظ به صحنه نجف) رسیدم، با خودم گفتم پس چرا حافظ پژوهان هنوز به نتیجه مشخصی درباره حافظ نرسیده اند. با من همراه باشید تا بیشتری در این مورد توضیح بدم؛
اقای خرمشاهی یکی زا معروف ترین حافظ شناسان هستند. ایشون وقتی درباره شیعه بودن یا نبودن حافظ مطلب می نویسند، اعتقادشون رو اینطوری بیان می کنندکه حافظ فرد عارفی بوده اما قبل از عرفان شاعر بوده. یعنی روی شعر حافظ تاکید می کنند و همینطور بیان میکنند که حافظ یک شیعه به این شکل نبوده بلکه شافعی بوده و پیرو مکتب حنفی که شافعی ها هم به اهل بیت ارادت زیادی دارند...
اولین سوال من از آقای خرمشاهی اینه که چرا ایشون حافظ را تا این حد به شافعی ا نزدیک دانسته؟ حتما اشعاری را دیده است که به این نتیجه رسیده. ثانیا آقای خرمشاهی حافظ نه لزوما به جبر معتقد بوده و نه الزاما از ان فراری بوده و در هردومورد ما مثل نقض داریم که این شیوه درست زندگی است.
مثلا حافظ می وید: در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند، یا رب گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
ثالثا آقای خرمشاهی عزیز، هنوز ما بخوبی نمیدانیم که دوران حافظ شیعه حکومت داشته و یا سنی، که اگر شیعه حاکم بوده که حرفی نیست اما اگر طبق بعضی قول ها بر طبق اسناد یافت شده سنی بر شیراز حاکم بوده که راز و رمزی که در حرف های حافظ دیده میشه دیده میشه نوید یک تقیقه را میده که در بین اهل سنت فکر نمیکنم کسی به تقیقه اعتقادی داشته باشه. (البته ممکنه شافعی ها داشته باشند که این یعنی عقیده مشترک شیعه و شافعی و نه اینکه حافظ شافعی بوده)
سایر حافظ پژوهان هم آنطور که ما شنیدیم گروهی افراط و گروهی تفریط رو پیشه کردن. یعنی بعضیها حافظ رو اهل شراب معرفی کرد و دنیا پرستی و بی خدایی، بعضیا هم از اونطرف افتادن.
اما گروهی هم هستند که به حد متوسط اکتفا کردن اینکه حافظ شاعر بسیار خوبی بوده (که تا اونجا که من دیدم اکثثرا روی سطح کیفی و اوج بودن اشعار حافظ نظر مشترک داشتند) و عارف هم بوده.
مثلا آقای خرمشاهی معتقد هست که حافظ شاعری عارف بوده (و نه عارفی شاعر).
بعد نگاهی میندازیم به کسایی که درباره حافظ نظر دادند، میبینیم نظرات خیلی متفاوت هست. اما از بهترین نظرات بنظر من نظر رهبری درباره حافظ است(حضرت خامنه ای). مضمون اعتقاد رهبری در آن سال ها (حدود 60) اینه که هرچند حافظ از جوانی شعر میگفته، اما آنچه بنظر میرسد این است که حافظ 30 سال پایانی عمرش به عرفان رسید و با آن زندگی کرد و با آن زا دنیا رفت. حافظ حتما از دوران جوانی تا پیری اشعار زیادی گفته و آنچه که ما امروز بعنوان دیوان حافظ میشناسیم احتمالا اشعاری است که حافظ مایل به جمع آوری آن ها بوده است.
این یعنی حافظ همون فرد دوست داشتنی ایست که ما دوست داریم.
خوب. دعوای احمد شاملو و شهید مهری را در قالب اظهار نظرهای جداگانه بخوانید:
-------------------ا
مقایسه نظرات شهید مطهری، خرمشاهی و شاملو درباره حافظ
حافظ شیرازی؛ عارف یا ملحد
خبرگزاری
فارس: چند پهلویی شعر حافظ باعث شده بعضی مثل شاملو او را ملحد و بسیاری
چون شهید مطهری او را عارف بنامند. در این یادداشت که به مناسبت 20 مهر،
روز بزرگداشت حافظ منتشر میشود، نظرات شاملو، شهید مطهری و خرمشاهی درباره
این شاعر بلندآوازه شیرازی مقایسه میشود.
به گزارش خبرگزاری فارس، مشهور است که
هر کسی میتواند بنا بر تجربیات، آگاهی و حتی علایق شخصی شعر حافظ را تفسیر
کند. یکی از دیگر دلایل وجود دیدگاههای متضاد و نسخههای متعدد و گاه
متناقض از اشعار حافظ است. اگر چه نظر غالب در بین ادبا بر عرفان حافظ
استوار است اما پارهای حافظ را ملحد میدانند مانند احمد شاملو، او دست به
تصحیح دیوان حافظ زد و کتاب جنجالی خود را با عنوان حافظ شیراز منتشر کرد.
امروز این کتاب در نزد خوانندگان به «حافظ شاملو» مشهور است.
در مقدمه مفصل این کتاب، شاملو به صراحت مینویسد که حافظ رندی یک لاقبا و
ملحد بوده است. اما از سویی دیگر استاد شهید مرتضی مطهری در کتابی با
عنوان «تماشاگه راز» ادعای شاملو را با ذکر جملاتی از آن و بدون نام بردن
از شاملو پاسخ میدهد.
در سال 1350، در حاشیه کنگره جهانی حافظ و سعدی در شیراز، شاملو طی یک
گفتوگوی با خبرنگار روزنامه کیهان میگوید: «عظمت حافظ در طرز تفکر اوست،
من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» میدانم، در این صورت اگر در پارهای
از ابیاتش میبینم که خطاب به زاهد میگوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق
کرده، شک نیست میخواهد منطق جبری آن حضرت را گرزوار به کلهاش بکوبد.»
شاملو همچنین در مصاحبه با مجله فردوسی، حافظ را در شمار شعرای ضعیف
ارزیابی کرده بود: «افق حافظ از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز
محدودتر بوده است. شاید بتوان ادعا کرد که میتوان در پرمایهترین اشعار
شاعری چون «الیوت» چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز
نمیتوان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.»
انتشار مجموعه غزلیات حافظ به تصحیح احمد شاملو، موجب حرف و حدیث فراوان در
میان استادان ادبیات فارسی و حافظشناسان شد و هر یک از آنان به طریقی
نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ که از آن میان پاسخ شهید مرتضی مطهری
پیش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهری با صراحت به ناتوانی شاملو
در شناخت حافظ اشاره کرد و طی مقالهای نوشت: «ماتریالیستهای ایران اخیراً
به تشبثات مضحکی دست زدهاند. این تشیثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه
را میرساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیتها» است. کوشش دارند از راه تحریف
شخصیتهای مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند. یکی از
شاعران به اصطلاح نوپرداز اخیراً دیوان لسانالغیب خواجه شمسنالدین حافظ
شیرازی را با یک سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمهای بر آن نوشته است.
وی مقدمه خود را چنین آغاز میکند: «به راستی کیست این قلندر یک لاقبای
کفرگوکه در تاریکترین ادوار سلطه ریاکران زهدفروش یک تنه وعده ستاخیز را
انکار میکند، خدا را عشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگانداز و
دستافشان میگذرد که: «این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی/ وین دفتر
بیمعنی، غرق میناب اولی». یا تمسخر زنان میپرسد: «چو طفلان تا کیای
زاهد فریبی/ به سیب بوستان وبوی شیرم» و یا آشکارا به باور نداشن مواعید
مذهبی اقرار میکند که «من امروزم بهشت نقد حاصل میشود/ وعده فردای زاهد
را چرا باور کنم؟» به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه، حتی در خانه
قشریترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک طاقچه
مینهند، به طهارت دست به سویش نمیبرند و چون به دست گرفتند، همچون کتاب
آسمانی میبوسند و به پشیبانی میگذارند، سروش غیبش میدانند و سرنوشت
اعمال و افعال خود را تمام بدو میسپارند. کیست این مرد کافر که چنین به
حرمت در صف اولیاء الهیاش مینشانند؟»
شهید مطهری در ادامه میگوید: «من اضافه میکنم: کیست این مرد که با این
همه کفرگوییها و انکارها و بیاعتقادیها، شاگردیش در درس
خواجهقوامالدین عبدالله که دیوان او را پس از مرگش جمعآوری کرده از او
به عنوان «ذات ملک صفات، مولاناالاعظم السعید، المرحومالشهید، مفخرالعلماء
استاد تخاریرالادبا، معدن الطائفالروحانیه، مخزن المعارف السبحانیه یاد
میکند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمعآوری دیوانش را چنین توضیح میدهد
که به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث کشاف و مفتاح و
مطالعه مطالع و مصابح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب به جمع اشتات
غزلیات نپرداخت. به راستی این کافر کیست که از طرفی همه مواعید مذهبی را
انکار میکند و از طرفی دیگر میگوید: زحافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/
لطایف حکمی با نکات قرآنی» این کیست که از یک طرف رستاخیز را انکار میکند و
از طرف دیگر انسان را به گونهای دیگر میبیند. دل را «جامجم» و «گوهری
که ازکان جهان دگر» است. قطرهای که «خیال حوصله بحر میپزد.» «پادشاه
سدرهنشین» میخواند و به «انسان قبلالدنیا» و «انسان بعدالدنیا» معتقد
است؟ دنیا را کشتراز از جهانی دگر معرفی میکند و دغدغه «نامه سیاه» دارد و
تن را غباری میداند که غبار چهره جانش شده است.»
مطهری سپس با بیان اینکه افرادی مثل شاملو شناخت درستی از عرفان ندارند،
میافزاید: «این کافر کیست که از طرف مطابق تحقیق عمیق و کشف بزرگ شاعر
سترگ معاصر! در بی اعتقادی کامل به سر میبرده و همه چیز را نفی وانکار
میکرده و از طرف دیگر، در طول شش قرن مردم فارسی زبان دانا و بیسواد او را
در ردیف اولیاءالله شمردهاند و خودش هم جا و بیجا سخن از معاد و انسان
ماورایی آورده است ما که کشف این شاعر بزرگ معاصر را نمیتوانیم نادیده
بگیریم، پس معما را چگونه حل کنیم؟ من حقیقتاً نمیدانم که آیا واقعاً این
آقایان نمیفهمند یا خود را به نفهمی میزنند؟ مقصودم این است که آیا اینها
نمیفهمند که حافظ را نمیفهمند و یا میفهمند که نمیفهمند ولی خود را به
نفهمی میزنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه میسر است که فرهنگ حافظ را بشناسند
و برای شناخت فرهنگ حافظ، لااقل باید عرفان اسلامی را بشناسند و با زبان
این عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از اینکه مانند هر علم دیگر
اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است. خود عرفا در بعضی کتب
خود، کلید این رمزها را به دست دادهاند. با آشنایی با کلید رمزها، بسیاری
از ابهامات رفع میشود.اینجا به عنوان مثال موضوعی را طرح میکنیم که با
اشعاری که شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط میشود و
آن موضوع «دم» یا «وقت» است. عرفا و در این جهت حکماء نیز با آنها هم
عقیدهاند ـ معتقدند که انسان تا در این جهان است، باید مراتب و مراحل آن
جهان را طی کند. محال است که انسان در این جهان چشم حقیقت بینش باز نشده
باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله» درقرآن کریم آمده
باید در این جهان تحصیل گردد.»
وی ادامه میدهد: «اگر حافظ میگوید: من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود/
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم» چنین منظوری دارد و با اشعار دیگرش
منافات ندارد. بعضی پنداشتهاند که حافظ تناقضگویی میکند و یا یک دوره از
عمرش یک جور عقیده داشته و در دوره دیگر جور دیگر و یک گردش 180 درجهای
زده است.بعضی دیگر پا را از اینهم بالاتر گذاشته ومدعی شدهاند که حافظ در
هر شبانه روز یک بار تغییر عقیده میداده است. سرشب به عیش و نوش و
بادهگساری و شاهد بازی مشغول بوده و سحرگاه یکسره به دعا و نیاز و نیایش و
توبه میپرداخته است. چون به همان اندازه که درباره باده وساده سخن گفته
است، از سحرخیزی و گریه سخری نیز سخن گفته است.من نمیدانم کسانی که مفهوم
عیش حافظ را به خوشباشی و به اصطلاح اپیکوریسم توجیه میکنند، این بیت را
چگونه تفسیر میکنند: «نمیبینم نشاط عیش درکس/ نه درمان دلی نه درد دینی».
«دم» یا «وقت» که عارف باید آن را مغتنم شمارد تنها این نیست که کار امروز
به فردا نیفکند، بلکه هر سالکی در هر درجه و مرتبهای که هست، «وقت» و
«دم» مخصوص به خود دارد، حافظ میگوید: «من اگر باده خورم ورنه چه کارم با
کس/ حافظ راز خود و «عارف وقت» خویشم». جای بسی تأسف است که مردی آنچنان
این چنین تفسیر شود. به هر حال مادی مسلکان از چسباندن حافظ به خود طرفی
نمیبندند.»
بهاءالدین خرمشاهی نیز در کتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره «حافظ شیرازی»
مینویسد: «معلوم نیست شاملو در تصحیح یا «روایت» این دیوان چه روشی را در
پیش و چه هدف یا منطقی در سر داشه است. آیا روشش قیاسی است؟ انتقادی است؟
التقاطی است؟ و یا ابداعاً روش تازهای در تصحیح متن حافظ یافته است؟ که
گمان میکنم چنین حدس اخیر صائبتر باشد. بیروشی و آسانگیری شاملو در این
کار، حیرتانگیز است.»
خرمشاهی سپس نتیجه میگیرد:«اگر به شیوه شاملو یا فرزاد رأی خودمان را
مبنای سنجش قرار دهیم این شبهه در میان خواهد آمد که ممکن است که دایه
مهربانتر از مادر بشویم و چنان ترتیب و منطقی به ابیات فلان غزل بدهیم که
روح حافظ از آن خبر نداشته باشد.»
انتهای پیام/ش
-------------ی
خب. اما نظر من درمورد اشعار حافظ...
من کلی بین واژه ها میان شعرهای حافظ گشتم. مثلا چارده که معروف هست. حتی سر اون هم بحث ها وجود داره! من نمیدونم این حافظ دیگه چه رندی بوده که هر کسی یه نظری درمورد حافظ پیدا کرده! شراب خوار با شراب حافظ حال میکنه. عارف هم با همون شعر شرابش.
اما فکر می کنم مشخصه که حافظ اهل شراب مادی نبوده. اشعار حافظ همه درباره دنیا نیست درباره زن نیست.
حافظ درباره امام زمان به نام مهدی شعر گرفته و چه بسا بنده معتقدم حافظ پیرو علی(و صرفا علی (ع) و نه خلفای اول دیگر) و منتظر آصف دورانش(امام زمان(عج)) بوده.
من با جست و جوی واژه ها به این واژه های کلیدی در اشعار حافظ رسیدم:
چارده-میخانه-پیر مغان-طالع-سرو-سرها بریده (بینی بی جرم و بی جنایت)-خسرو-قوم-شیرین دهنان-کوکبه-بیابان-تشنه لب-آفتاب-ماه-جعد-خال-مهدی-آصف-یوسف-سلیمان-خاتم-دختر رز-مغان-مذهب-...
حافظ حافظ قرآن بوده.حافظ مشخصا به امام زمان(عج) اعتقاد داشته است. به زنده بودن او در زمان حال. حافظ وقتی از عشقش حرف یم زند اونو ازلی میخواند. حافظ اهل تقیقه بوده. حافظ به ائمه اعتقاد داشته اما اسمی از آن ها (بجز حضرت مهدی(عج)) چیزی به زبان نیاورده است و به اشاره در اشعارش بطور پنهانی صحبت کرده است پس فهمیدن آن نیاز به نکته دان بودن عشق است (بقول خود حافظ گر نکته دان عشقی بشنو این ...).
حافظ به جبر اعتقاد نداشته و بعضی چیز ها هم به خدا شکایت می کند.
شعر عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن زبر بخوانی در چارده روایت
دو نظر وجود داره:
1-چارده منظور چهارده معصوم اند.
2-چارده روایت همون خواندن قرآن به چهارده روایت معروف است. (هفت نوع روایت هرکدام به دو شکل)
یکی از آن کسایی که معتقدست چارده همان چهارده روایت خواندن قرآن هست میگوید:
اصل ار خود، وگر خود بوده. که معنیش میشه اگر حتی خودت. این حافظ پژوه در کمال تعجب به قدیمی ترین کتاب بسنده نمیکنه بلکه مبنایش را کتاب دیگری درنظر میگیرهمیدونیم که چچندین نبسخه از حافظ وجود داره که در تاریخ های مختلف هجری نوشته شده است. البته جدیدا سال 93 یا 94 یک کتاب جدید یافت شد که من اطلاعای ندارم). پس حافظ میگه: این عشقه که بفریادت میرسه حتی اگر تو هم مثل حافظ قرآن رو در چهارده روایت بخوانی.
اما قدیمی ترین نسخه غزلیات حافظ ور خود نیست بلکه ار خود است که معنیش اینطور می شود: عشق بفریادت میرسد اگر تو هم مثل حافظ قران را از بر بخوانی در چهار ده روایت.
چهار نکته : 1-حافظ به از بر خوندن خود میباله و تخلص حافظ را انتخاب کرده است. 2-ار خود است نه ورخود 3-در همین غزل ما بیت هایی میبینیم مثل: ولی شناسان رفتند از این ولایت یا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 4-کافی است در اشعار حافظ بگردیم تا ببینیم حافظ چطور به پیر مغان دلبسته است تا او را در تلاطم امواج زندگی نجات بدهد.
خب. بهرحال حافظ یک شاعر بسیار قوی بوده بطوریکه پیوند حسی برقرار کرد با اشعار او براحتی ممکن است. هر کسی از اشعار حافظ را به شکلی که دوست دارد می تواند بخواند.
اما بهرحال حرف رهبری را یادآوری می کنم که حافظ رد سی سال پایانی عمرش عارف بوده و عارف از دنیا رفته است.
در ادامه متن را کامل می کنم ان شاءاله